گلدان گلی

گلدان اشعار من

گلدان گلی

گلدان اشعار من


اشعار شخصی ایوب ترابی

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

شعر

اشعار زیبا

اشعار ایوب ترابی

کودکان شادان و خندان گرم بازی دور هم

میپزد مادر غذای رنگ رنگ و پر لعاب

عطر او بوی بهشت جاودانی میدهد

ذوق با هم بودن احساس جوانی میدهد

خوش همی آید ز همسر. بوی لطفش بر مشام

خنده ی لب جمع ما را زندگانی میدهد

خانه ی ما بوی خوب مهربانی می دهد

بخت خوش دارد پدر با کودکان و همسرش

این یکی گرم است و طعم آنچنانی میدهد

آفتابش نور گرم شادمانی میدهد

گرچه من غرق سرورم ز وفاداری او

چه کنم بخت مرا اینچنین ضعیف و سست

همدم

لیک در آتش من داشته ها باخته است

سپر من شده و به قلب او تاخته است

روز ازل بافته است

با هزار آتش خود ساخته ام ساخته است

ای صد افسوس به یارم که در ایام خوشش

آن که با این دل دلسوخته ام سوخته است

آن زمان که لشکری قلب مرا کرده هدف

گر رود گرمای جان از پیکرم

کوره ای از عشق سوزانم هنوز

چون رسد گرمای تابستان ز ره

همچنان از عمق جان گرمم هنوز

من هنوزم در درون سینه ام

مطمئن خاکسترم بعداز دو روز

فصل پاییز شعله زردم هنوز

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

مهمان

جمعه, ۲۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۹ ق.ظ


باز آمدی باز آمدی، از باغ و بستان آمدی


از لطف گل اندر  چمن،  بر ما گلستان آمدی


خوشتر ز عطر گل سحر، آمد بسوی ما خبر


آن خوش خبر باران شد و برما تو باران آمدی


از نعمت باران و ابر، سیلاب بر ما شد روان


راه  و گذرگه  بسته شد، از راه خاران  آمدی


خار مغیلان هرقدم ، پیوسته در راه تو بود


پیوسته اندر چشم ما، منت گذاران آمدی


از کاخ سلطان کرده ای، بر بینوایان یک نظر


ازمسند شاهانه بر، ما بینوایان آمدی


از نور روی ماه تو روشن شده این خانمان


بر خانه تاریک مان، چون ماه تابان آمدی


در اشک دیدگان تو، دردی زهجران دیده ام


از داغ هجران رخ مهمان نوازان آمدی


دعوت شدی از سویما، ای یاور و محبوب ما


در پاسخی بر دعوت ایوب و یاران آمدی